برخی معتقدند که این پادشاه از پدران سرمایهدارهای امروزی بوده که نسل به نسل رسم محافظت از خود را به فرزندانش رسانده است!
مدتی است که تب استخدام بادیگارد (محافظ شخصی) در میان برخی اقشار جامعه(برای خودشان، همسرشان و فرزندانشان) بالا گرفته است! دکتر امیر رستگار خالد، مدیر گروه جامعه شناسی دانشگاه شاهد، معتقد است: «وجود بادیگاردها و محافظان شخصی ابعاد مختلفی دارد. تشدید شکافها و نابرابریهای اجتماعی و حرکت جامعه به سمت قطبی شدن از آن جملهاند. طبقه متوسط بیش از حد ضعیف شده و این یک عامل خطر است. نظم و تعادل اجتماعی در صورت قطبی شدن جامعه از بین میرود.»
برای آنکه تعادل یک اهرم حفظ شود باید وسط آن دقیق تنظیم گردد، شبیه الاکلنگ که اگر بخش میانی بیبرنامه قرار گرفته باشد نتیجه نامطلوبی در پی دارد. در جامعه نیز «اگر طبقه متوسط از منظرهای مختلف چه کمی و چه کیفی شکل بگیرد و طبقهای مستحکم و تثبیت شده در ایران باشد نتیجهاش کاهش نابرابری، تضادها و شکافهاست. نتیجه نهایی کاهش این عوامل به حداقل رسیدن مخاطراتی است که نظم اجتماعی را تهدید میکند.» از این رو، پرورش طبقهای به نام متوسط در ایران ضروریست.
برای گذشتن از یک کوه و رسیدن به کوه دیگر، گاهی درههای عمیقی شکل گرفتهاند که عبور از آنها به دشواری صورت میگیرد. جامعه نیز گاهی دچار اینطور درههایی میشود. دکتر رستگار میگوید:«از نقطه نظر درآمدها ما به سمت تشدید شکافها پیش میرویم و افرادی هستند که به خاطر توانمندی بسیار زیادشان، میتوانند اشخاصی را برای حفظ جان خود به استخدام در بیاورند. در عین حال از اینکه توسط دیگران مورد تعرض واقع شوند، میترسند.» این «دیگران» در آن سر دره زندگی میکنند! این «دیگران» وقتی فاصله بسیار زیاد خود را با ثروتمندان مشاهده میکنند روحیه عصیانگری در وجودشان پا میگیرد. اگر طبقه متوسط این دره را پر میکرد به هیچ وجه این اتفاق نمیافتاد. در حقیقت هرچه دره عمیقتر، عصیان نیز شدیدتر.
این جامعهشناس معتقد است: «این دیگران [تهدید کنندهها] همانهایی هستند که از راههای عادی و قانونمند نتوانستهاند شغلی برای خود به دست آورند. زمانی که سطح بیکاری در جامعه افزایش یابد این افراد شکل میگیرند. افرادِ تعرض کننده دارای محرومیت هستند، خارج از طبقه متوسط هستند، خود را با سرمایهداران مقایسه میکنند و در نتیجه «آنومی اجتماعی» و از آنجا که راههای هنجارمند برای رسیدن به ثروت مسدود یا محدود است قاعدتاً دست به ارتکاب اعمال مجرمانه میزنند.»
بادیگاردها مثل گیاهان برای تکثیر نیاز به عواملی دارند و دکتر رستگار در تبیین این عوامل میگوید:«اول اینکه وجود آدمهای ثروتمند که قدرت استخدام بادیگارد را دارند و دوم ترس ثروتمندان از تعرض دیگران نسبت به خود.» بعد از ایجاد دو عاملی که گفته شد محافظهای شخصی در دامان سرمایهدارها رشد میکنند.
گاهی اوقات که در مدرسهها دعوا میشود وقتی دانشآموز کتک خورده یا کتک دیده (یعنی کتک خوردن کسی دیگر را رؤیت کرده) از ناظم مدرسه ناامید میشود، سراغ برادر بزرگتر خودش میرود که از زور بازوی بیشتری برخوردار است. این استاد دانشگاه میگوید: «افراد ثروتمند و سرمایهدارها چون احساس میکنند که مراجع قانونی نمیتوانند از آنها محافظتهای لازم را به عمل آورند و کنترل اجتماعی هم در کار نیست، سعی میکنند که خودشان از خودشان محافظت کنند. در کشورهای غربی هم همینطور است؛ حتی آنجا که سیستم امنیتی قابل قبولی دارد سرمایهداران به امید پلیس نمینشینند و شخصاً اقدام میکنند، پس نمیتوان نتیجه گرفت که در کشور ما امنیت پایین است و پلیس کارش را انجام نمیدهد. اگر کسی اینطور استنتاج کند، نتیجهگیری غلطی است.»
در تمنای تشخص و متفاوت بودن
نابرابری، بیهنجاری (آنومی) و جو روانی تنها عوامل به استخدام درآوردن محافظ شخصی نیست بلکه «بحث تمایز اجتماعی و تشخص اجتماعی یکی دیگر از مباحث مهم این رفتار به شمار میرود. به برخی از این مباحث، بوردیو (جامعه شناس) هم اشاره میکند.» این یعنی چشم و همچشمی و همان جمله معروف «زنگ آخر وایسا دم مدرسه کارت دارم»! رستگار میگوید: «سرمایهدارها با استفاده از محافظین، برای خود تشخص ایجاد میکنند و چند کارکرد برای آنها دارد: از نظر مادی، بادیگاردها محافظت از آنها را بر عهده دارند و مأموریتها و وظایف خاصی نیز به آنها محول میشود. از نظر معنوی نیز، وجود محافظ شخصی و این دست افراد مثل راننده اختصاصی، کلفت و. . . برای ثروتمندان نوعی تشخص و منزلت ایجاد میکند و یک پایگاه نمادین برای آنها میسازد و از سایر طبقات متمایزشان میکند. از نظر عینی پایگاه طبقاتی سرمایهداران با وجود محافظان شخصی تثبیت میشود و از لحاظ ذهنی و روانی نیز به نوعی ارضا میشوند.»
اما هیچ به این فکر کرده اید که بادیگاردها از کجا میآیند؟ «بادیگاردها از میان مردم پرورش داده میشوند. معمولاً از سرمایه بدنی برخوردارند که عبارت است از زور بازو، جرأت، اعتماد به نفس و شهامت خطر کردن. برخی از این افراد به باندهای قاچاق و گروههای تبهکار میپیوندند و گروه دیگری هم که به نوعی کلاس خود را بالا میبرند و محافظ شخصی دیگران میشوند و در خدمت سرمایه داران قرار میگیرند.» به هرحال از قدیم گفتهاند که کبوتر با کبوتر، باز با باز و قاعدتاً سرمایه دار بدنی با سرمایه دار مالی!
شاید مقصر اصلی خودمان باشیم که باعث ایجاد این طبقه نوپدید شدهایم. همیشه عرضه و تقاضا با هم هستند. دکتر امیر رستگار خالد میافزاید:«ما کاری به جرم بودن آموزشهای بادیگاردی نداریم اما از لحاظ جامعه شناسی یک نقش یا نهاد اجتماعی زمانی به وجود میآید که نسبت به آن نیاز است. در جامعه یک خلأیی وجود دارد و آن نقش یا نهاد آن را پر میکند. پس با ممنوع کردن، جرم انگاری و فشار جلوی آن را نمیتوان گرفت. اگر فشار هم اتفاق بیفتد نتیجتاً حالت زیرزمینی میشود و کاملاً از کنترل رسمی خارج میگردد.» یک عده تقاضا دادهاند و یک عده هم عرضه کردهاند. مبادله کالا با کالاست؛ پول در برابر جان.
«پیشایندهای شکلگیری بادیگارد در جامعه، همان پیامدهایش نیز میتواند باشد. همان انگیزههایی که بادیگاردها را به وجود آورده است، همان علل، تشدید شده و تبدیل به پیامدهای آن میگردد یعنی نابرابری و شکافهایی که در ابتدا گفته شد عمیقتر میشود. یک رابطه دیالکتیکی است: این، روی آن اثر میگذارد و بالعکس.» پس هرچه ثروتمندان به این سمت پیش بروند فقط درهها را عمیقتر میکنند و شکافها را گستردهتر و داستان تازه میشود همان که پروین گفت «آن پارسا که ده خرد و ملک رهزن است. . .» و شاید اگر امروز بود بعد از ده و ملک، بادیگارد را نیز میافزود... شاید!